از وقتی تخت تازه خریده ام ماجراهای عجیبی پیش آمده است، مثلا روز اول بوی بد جوراب می آمد. تا تکیه می دادم به سرتخت و مشغول کارهایم می شدم بوی گند جوراب دیوانه ام می کرد. همه جای تخت را نگاه می کردم اما هیچ اثری از جوراب نبود. کم کم فهمیدم همه اش زیرِ سرِ تخت است. معلوم نبود تخت جدید چه جور تختی ست که جوراب های بوگندو پایش می کند و می رود پیاده روی های طولانی! امشب که دوباره روی تخت نشستم بوی بد سیگار تمام بینی ام را پر کرد. نه خودم سیگاری ام و نه کسی از اهل خانه. این بار برگشتم و خیلی جدی چند دقیقه ای به تخت نگاه کردم. می دانستم که کار، کار خودش است. حالا فهمیده ام تخت من علاوه بر اینکه با کفش های کتانی اش زیاد پیاده روی می کند، سیگار هم زیاد می کشد و این یعنی حتما غم بزرگی توی دلش است!!

شب ها که سرم را کنار سر او می گذارم و شب بخیر می گوییم، به این فکر می کنم که او با تمام بوهای بد و تلخش باز هم شب ها محکم مرا بغل می کند و از کنارم جم نمی خورد.

 

+ نوشته شده در  ۱۳۹۵/۰۳/۱۳  توسط معکوس ماهی